این یادداشت کوتاه با یک پرسش
ساده شروع میشود، مخاطب اصلی این پرسش نیروهای سیاسی ایران هستند، نه فقط نیروهای
حاضر در حاکمیت که قدرت را در دست دارند بلکه همهٔ نیروهای سیاسی حتی آنها که مخالف
سفت و سخت حکومت هستند و قصد به زیر کشیدن آن را دارند. چرا ما فعالین سیاسی
ایرانی همه از خبرنگاران میترسیم؟
فعالین سیاسی در ایران عادت به
سین/ جیم شدن از سوی خبرنگاران ندارند. آنها عادت ندارند که از عقاید یا مواضع خود
در برابرانبوه پرسشها دفاع کنند. ما عادت کردهایم که «خود گوییم و خود خندیم». کولونیها
و جمعهای بستهای داریم که درون آنها میگوییم و مینویسیم و یکدیگر را تایید میکنیم
و البته «دیگری» را نفی. وظیفهٔ رسانهها تنها «انتقال» بی کم و کاست افکار و مواضع
ماست نه به چالش گرفتن ما، اینگونه است که همواره هر رسانه و هر روزنامه نگار یا خبرنگاری
را مطیع مواضع خود میخواهیم و اگر رسانهای یا خبر نگاری اندکی خلاف انتظارات و توقعات
ما عمل کرد بنای پرخاش میگذاریم.
به عنوان مثال همین چند ماه پیش
بود که یک خبرنگار ایرانی مصاحبهای کرد با یکی از چهرههای آشنای اپوزیسیون جمهوری
اسلامی و فرزند شاه سابق ایران. واکنشها به این مصاحبه شگفت آور بود. «ذوب شدگان در
شاهزاده» به خاطر سئوالات چالش برانگیز خبرنگار ِ مصاحبه کننده او را به باد فحش و
ناسزا-دقیقا میتوان گفت فحش و ناسزا، چون اساسا نقدی در کار نبود- گرفتند و مخالفان
وی هم بنای غر و لند گذاشتند که چرا اصلا باید فلانی با فلانی مصاحبه کند و چرا این
را پرسید و چرا آن را نپرسید و لابد فلانی «سلطنت طلب» شده که با فلانی مصاحبه
کرده!
نگاه بسیاری از چهرههای اپوزیسیون
به خبرنگار اساسا با نگاه مسئولین دولتی تفاوت چندانی ندارد از نظر هر دو دسته خبرنگار
تنها یک «مجری» است که وظیفهاش ادارهٔ «جلسه» به شیوه ایست که «مسئول، سیاستمدار یا
رهبر اپوزیسیون» مربوطه بتواند به نحو احسن فرمایشات خود را در اختیار مخاطبین قرار
دهد. «مجری» برنامه باید با تکان ِ مکرر سر به نشانهٔ تایید و مشارکت در فرآیند نه
چندان پیچیدهٔ «نان قرض دادنهای متقابل» تاثیر روانی مثبتی بر «مخاطبین محترم» باقی
گذارد. این است برداشت اهل سیاست ما از رسانه و خبرنگار. البته این «وضعیت» خبرنگاران
خاص خود را هم به وجود آورده، خبرنگاران و روزنامه نگارانی که به بهترین وجه «انتظارات»
را برآورده میکنند!
خبرنگاری اگر اهل پرسش و چالش
باشد رفته رفته اسمش میرود در لیست سیاه سیاست پیشگان ایرانی. به عنوان مثال رسانههای
حکومتی علیه او جو سازی میکنند و علنا دیگران را از مصاحبه با او منع میکنند و هر
کس را که با او مصاحبه کند مورد «مواخذه» قرار میدهند. به راستی چرا؟ آیا این چیزی
جز ترس از خبرنگار و از پرسش است؟ آیا این بیانگر استیصال و عدم اعتماد به نفس فعالین
سیاسی حکومتی و غیرحکومتی در ایران نیست؟ اگر یک نمایندهٔ مجلس، یک استاندار، یک وزیر
یا یک فعال سیاسی منتقد یا مخالف واقعا حرفی برای گفتن داشته باشد و از توانایی و منطق
کافی برای دفاع از حرفها و مواضع خود بهرهمند باشد چرا باید از خبرنگاری که به پرسشگری
و چالشگری معروف شده بترسد و پرسشگری او را «شیطنت» تعبیر کند؟!
روزنامه نگاری و خبرنگاری همهاش
پرسش و چالش یا پوشش نقاط منفی نیست اما بدون پرسش و چالش انجام وظیفهٔ خبرنگاری و
روزنامه نگاری میسر نمیشود. اگر حق چالش و پرسش از خبرنگاران سلب شود «رسانهها» از
محتوا تهی و به مجیزگوی قدرت یا گروههای سیاسی تبدیل میشوند چنانکه کم و بیش رسانههای
فارسی زبان-جز معدودی- در داخل و خارج ایران به این سرنوشت گرفتار شدهاند.
جامعهای میتواند از فساد اقتصادی
و سیاسی در امان بماند که خبرنگاران پرسشگر خویش را پاس دارد و نه تنها آنها را منع
و مواخذه نکند بلکه پاداش دهد و قدر شناسد. بدون پرسش و چالش محکوم به تکرار اشتباهات
سابقیم.