اپوزیسیون اصلاح طلب داخل کشور
طی سه-چهار ماه اخیر تحرکات تازهای را به منظور «بازسازی جریان اصلاحات» آغاز کرده
است. صحبت از احیای اصلاح طلبی است. البته هنوز کم و کیف این احیا وبازسازی نامشخص
است. طیفهای مختلف اصلاح طلبان درگیر گفتگوها و کشمکشهای آشکار و پنهان در این
باب هستند و هرکدام میکوشند این بنای در حال احداث به شکل مطلوب و مورد نظر خودشان
درآید. مسائل نظری و مشکلات و موانع عملی بسیاری پیش روی بازسازی اصلاحات است. با این
حال جدیت، بصیرت، شجاعت و عزم راسخ گروهی از اصلاح طلبان پیشرو برای برساختن شایستهی
این بنا، نگارنده را به سرنوشت کار امیدوار کرده است. در عین حال با توجه به اینکه
بنای جدید، تازه در مرحلهی پی ریزی است و گرد و خاک ناشی از عملیات تا حدودی فضا را
مبهم و غبارآلوده کرده است اینجا و آنجا انتقادات و نگرانیهایی نسبت به این تلاشهای
تازه ابراز میشود.
واقعیت هم این است که نیروهای
مختلف درگیر در این تلاشها برداشتهای گوناگونی از اصلاح طلبی چه به لحاظ روشی و چه
به لحاظ محتوایی دارند. برای برخی ملاک و شاقول ِ اصلاح طلبی، شخص آقای خاتمی است،
ازنظر این دوستان اصلاحات همان است که خاتمی گفته و میگوید و خاتمی کرده و میکند،
برای برخی هم تنها هدف اصلاحات حضور در قدرت و تنها شیوهی اصلاح طلبی شرکت در هر انتخابات
است، برخی دیگر نیز اصلاح طلبی را در خدمت «دموکراسی خواهی» قرار دادهاند و از این
منظر به احیای جنبش اجتماعی امید بستهاند و باز شدن گره «اصلاحات بنیادین و دموکراتیک»
را در گرو همگامی و همکاری «بهبود خواهی حکومتی» و «جنبش اجتماعی» میدانند.
نگارنده نیز به عنوان یک کوشندهی
نوآموز اصلاح طلب که بخش عمدهی دوران فعالیت سیاسی خود را مصروف تلاشهای اصلاح طلبانه
و فعالیت در احزاب اصلاح طلب کرده و شخصا خود را به گرایش اخیر (هواداران همگامی و
همکاری بهبودخواهی حکومتی و جنبش اجتماعی) نزدیکتر میبیند طی ماههای اخیر کوشیده
است در مجموعهای از نوشتهها و با نظر گرفتن این رویکرد کلی که چندی پیش توسط «علیرضا
علوی تبار» به نحوی استادانه صورت بندی شد [۱] به تبیین موج سوم اصلاح طلبی
[۲] بپردازد
و ضمن نقد راهبرد رقیب ِ اصلاح طلبی یعنی «سرنگونی طلبی» [۳] نسبت موج سوم اصلاح طلبی با دوگانهی
اصلاح/ انقلاب، جنبش سبز (به عنوان موج دوم اصلاح طلبی) و جنبش دوم خرداد (به عنوان
موج اول اصلاح طلبی) را مشخص کند. [۴] درست
در همین راستا بود که ضمن دفاع از حرکت اصلاح طلبان به سوی انسجام و همگرایی [۵] از ایدهی رهبری جمعی اصلاح طلبان
دفاع کردم [۶] و
«پرهیز از فرد محوری» را ضامن انسجام اصلاح طلبان و موفقیت فرآیند بازسازی اصلاحات
دانستم.
با توجه به نقدها و گفتگوهای
صورت گرفته در رسانههای اینترنتی [۷]،
جلسات بحث حضوری و مباحث مطرح شده در شبکههای مجازی لازم دانستم هستهی اصلی این ایده
را در قالب یک سری گزارهی بنیادین جمع بندی کنم و بعد طی چند یادداشت به ابعاد دیگر
آن بپردازم.
ایدهی موج سوم اصلاح طلبی بر
۱۰ گزارهی
بنیادین بناشده است، این ۱۰
گزاره –البته نه به طور کامل و قاطع یا جامع و مانع- بیانگر مبانی آن
نوع اصلاح طلبی است که گروهی از اصلاح طلبان پیشرو از آن دفاع میکنند و همزمان میکوشند
که با جلب نظر سایر طیفهای اصلاح طلبان ساختمان در حال بازسازی اصلاح طلبی حتی
الامکان بر این مبانی مستقر شود:
۱- در
تاریخ گذارهای دموکراتیک ندرتاً شاهد آن بودهایم که حاصل تقابل یک نظام دیکتاتوری
با یک اپوزیسیون انقلابی و سرنگونی طلب، دموکراسی باشد. در اکثر گذارهای دموکراتیک
قرن بیستم خصوصاً در موج سوم گذار دموکراتیک، اصلاح طلبان نقش عمدهای در گذار به دموکراسی
ایفا کردهاند و عموماً تندرویهای اپوزیسیون سرنگونی طلب بیش از اینکه مُقوِم فرایند
گذار به دموکراسی باشد مخرب آن بوده است. در ایران نیز طی ۳۳ سال
گذشته عمدهی دستاوردهای دموکراتیک ملت ایران – به رغم ناپایداری این دستاوردها که
موضوع گزارهی دهم است- حاصل مشارکت جویی ِ اصلاح طلبانه و مسالمت آمیز در فرآیندهای
سیاسی و انتخاباتی بوده است.
۲- اصلاح
طلبان در بازسازی مجدد خود بیش از هر چیز باید نقاط قوت موج اول و موج دوم اصلاح طلبی
یعنی جنبش دوم خرداد و جنبش سبز را «جمع» و نقاط ضعف آن دو موج را «کسر» کنند. گذار
مسالمت آمیز به دموکراسی و موفقیت اصلاحات دموکراتیک هم مستلزم انعطاف و مذاکره و هم
نیازمند استقامت و مبارزهی مدنی است در این زمینه مدل برمه و عملکرد آنگ سان سوچی
میتواند سرمشق خوبی برای اصلاح طلبان باشد.
3-باید بین دو گزاره قائل به تفکیک شد: اول «گسست جنبش سبز از اصلاحات
دوم خردادی یا همان اصلاحات به سبک آقای خاتمی» و دوم «گسست جنبش سبز از راهبرد
اصلاح طلبی» که گزارهی اول صحیح و با گزارهی دوم غلط است. لازم است جهت تبیین دلایل
خطا بودن گزارهی دوم توضیحاتی ارائه کنم، برای روشن شدن مسئله ابتدا باید بین سه مقولهی
متفاوت قائل به تفکیک شویم ، یکی از سوءتفاهمهای مفهومی رایج در این روزها یکی دانستن
و ادغام سه مقولهی متفاوت است: الف) راهبرد اصلاح طلبی، ب) دورهی اصلاحات،ج) جناح
اصلاح طلب. [۸] این
سه مقوله به رغم اینکه به هم مرتبط هستند اما سه موضوع متفاوتند، در سه ساحت مختلف.
به این معنا «دورهی اصلاحات» (سالهای ۱۳۷۶-۱۳۸۴) تنها یکی از تجلیات شیوهی اصلاحات و قرائت
خاصی از «راهبرد اصلاح طلبی» توسط «جناح معروف به اصلاح طلب» بود. یکی از پیامدهای
غیرقابل قبول رعایت نکردن این تفکیک این است که هم مدافعان دورهی اصلاحات و عملکرد
آقای خاتمی و اصلاح طلبان در آن دوره و هم برخی منتقدین آن دوره و مخالفان عملکرد آقای
خاتمی، در یک همدستی ناخواسته و ناخودآگاه تنها شکل اصلاح طلبی را اصلاح طلبی به سبک
محمد خاتمی میدانند. این مثل این است که من به عنوان یک اصلاح طلب بگویم تنها شیوهی
غیر اصلاحی مبارزه با جمهوری اسلامی همان شیوه ایست که مجاهدین خلق و گروههای مشابه
در دههی ۶۰ پیش
گرفتند که مسلما حرف بیربطی است.
اصلاح طلبی دوم خردادی و تجربهی
جنبش دوم خرداد (موج اول اصلاح طلبی) با همهی معایب و محاسنش چنانکه برخی موافقان
و مخالفان دو آتشهی آقای خاتمی ادعا میکنند تنها شکل اصلاح طلبی نبوده و نیست. بنابراین
ضمن تاکید بر «اصلاح طلبی به عنوان یک راهبرد تغییر وضع موجود» میتوان و باید نقد
و ارزیابی «تجربهی خاتمی و جناح اصلاح طلب» در «دورهی اصلاحات» را نیز مدنظر قرار
داد تا برخی اشتباهات فاحش و جدا ً تاثیر گذار اصلاح طلبان و آقای خاتمی در آن دوره
تکرار نشود.
4-جنبش
سبز دچاربحران معنا و هویت است در شرایط کنونی بهترین راه حل برای هواداران جنبش سبز
جهت خاتمه دادن به این سرگردانی-دست کم از منظر هویتی و مفهومی- «بازگشت به قرائت موسوی
و کروبی» از این جنبش و یا همان «منشور جنبش سبز» است. [۹] قرائت موسوی و کروبی از جنبش
سبز آشکارا اصلاح طلبانه و با تاکید بر حرکت در چارچوب قانون اساسی است، هر چند خصوصیات
«اصلاح طلبی جنبش سبز» و آن نوع اصلاح طلبی که موسوی و کروبی آن را نمایندگی میکنند
با اصلاح طلبی جنبش دوم خرداد به ویژه از منظر روشی تفاوتهایی آشکار وگاه بنیادین
دارد و در واقع محصول دگردیسی و تحول آن در بستر واقعیات موجود و منطق موقعیت است.
5-یکی
از اشکالات عمدهی موج اول اصلاح طلبی (جنبش دوم خرداد) «مردم هراسی» آن بود، به این
معنا که در آن دوره نقش مردم به حضور در انتخابات و رأی به نامزدهای اصلاح طلب منحصر
میشد. به همین دلیل اصلاح طلبان و شخص خاتمی هیچ اقدام عملی برای تبدیل میلیونها
برگهی کاغذی رأی به یک قدرت مشخص، سازمان یافته و قابل اتکای اجتماعی نکردند و به
همین دلیل هرگز چانه زنیهای آنها در بالا منجر به دریافت امتیاز دندان گیر و قابل
توجهی از هستهی اصلی قدرت نشد. به نظر من «استفادهی مقتضی از سیاست خیابانی» و «گذار
از مردم هراسی» دستاورد بزرگ موج دوم اصلاح طلبی بود که ضمن تکمیل و اصلاح، همچنان
و در آینده، عنداللزوم و در موقعیت مناسب باید در دستور کار اصلاح طلبان باشد. به معنای
دیگر حضور سازماندهی شدهی مردم درخیابان به دعوت یک نیروی سیاسی شناسنامه دار و مسئول
در موقع مناسب و معطوف به اهداف ملموس و مشخص هیچ تضادی با راهبرد اصلاح طلبی ندارد
چنانکه اصلاح طلبان در برمه و بسیاری دیگر از کشورها از این تاکتیک استفادهی مناسب
کردهاند خاتمی اما به رغم اصرار بسیاری از نظریه پردازان اصلاح طلب به هیچ راهکار
مشخصی برای استفادهی سازمان یافته از قدرت مردم جهت تحمیل خواستهای اصلاح طلبانه به
حاکمیت تن نداد. در واقع بر خلاف آنچه که برخی میگویند هیچگاه عملا ً تز سعید حجاریان
مبنی بر «فشار تودهها از پایین و چانه زنی نخبگان از بالا» در دستور کار و مورد قبول
جناح اصلاح طلب و خصوصا شخص محمد خاتمی نبود که اگر بود اصلاحات به آن سرنوشت تراژدیک
دچار نمیشد. یکی از نقاط ضعف جدی جنبش دوم خرداد عدم استفاده از این تاکتیک و ظرفیت
سازی مدنی و تشکیلاتی برای آن بود.
6-در راستای
گزارهی ۵ و
با توجه به تجربهی جنبش سبز باید به این مسئله توجه داشت که حضور در خیابان هدف نیست،
وسیله است، بنابراین باید دید کی و کجا و در جهت رسیدن به چه هدفی میتوان از حضور
خیابانی استفاده کرد؟ حضور در خیابان فی نفسه ارزش نیست و باید معطوف به سیاست ِ «نتیجه»
و «فایده» باشد نه بر اساس منطق ِ «شهادت» و «حماسه». فراخوان مردم به تظاهرات خیابانی
نباید جنبهی تخلیهی انرژی یا لجبازی پیدا کند. بنابراین اگر شما به عنوان یک رهبر
سیاسی یا نیروی تاثیرگذار بدانید که با اعلام تظاهرات و پرداخت ناگزیر و البته آگاهانه
و داوطلبانهی هزینه از سوی هواداران خود، میتوانید به خواست با ارزش و ملموسی برسید
و از این طریق به تامین «خیر عمومی» یاری رسانید به عقیدهی من موظفید که به رغم
احتمال تحمیل هزینه و اعمال خشونت علیه شما، بدنهی اجتماعی خود را به خیابان بیاورید.
7- اگر
تاکید صرف بر صندوق آرا و نادیده گرفتن سایر ابعاد و کارکردهای یک جنبش اجتماعی و قدرت
مردم را ضعف جنبش دوم خرداد بدانیم در عین حال بیتوجهی به نقش و کارکرد «موسم انتخابات»
نیز یکی از نقاط ضعف برخی از گرایشهای فعال در جنبش سبز است که هر گونه بحث در مورد
انتخابات را تبدیل به یک «تابو» و «اقدام خیانتکارانه» کردهاند. فراموش نکنیم که فرصت
«فتح خیابانها» برای جنبش سبز از دل یک مشارکت انتخاباتی بیرون آمد، اگر فرصت انتخابات
نبود آن بسیج اجتماعی، حلقههای مقاومت و شبکههای مدنی که جنبش سبز را پیش بردند هرگز
مجال شکل گیری و فعالیت نمییافتند. اگر اصلاح طلبان در انتخابات شرکت نمیکردند جنبش
سبزی هم نمیتوانست به وجود آید. [۱۰]
۸- احیای
امکان سیاست ورزی جمعی، حرکت به سوی انسجام و سازماندهی حداقلی، رهایی از سردرگمی و
بازیابی اعتماد به نفس از دست رفته، گامهای اولیه جهت بازسازی جریان اصلاحات و نیروهای
هوادار راهبرد اصلاح طلبی در ایران محسوب میشوند. اصلاح طلبان در این مسیر همچنین
احتیاج به یک برنامهی مشخص و ارادهی روشن سیاسی دارند. اصلاح طلبان باید راهبرد و
برنامهی سیاسی خود را به صراحت مشخص کنند و قدر سرمایهی اجتماعی خود را بدانند و
در راه بازسازی خود از تمام این سرمایه استفاده کنند و به «عبور» از هیچ کس نیاندیشند.
امثال «محمد خاتمی» و «عبدالله نوری» و از همه مهمتر «میرحسین موسوی» و «مهدی کروبی»
همگی بخشی از سرمایهی جریان اصلاحات هستند که نباید در حرکت به سوی موج سوم اصلاح
طلبی هیچکدام آنها را نادیده گرفت. هرکدام از آنها با خصوصیات متمایز و ویژهی خود
در موقعیتی خاص اصلاحات را یاری کرده و می کنند.
۹-موج
سوم اصلاح طلبی بدون حل مشکل «رهبری جمعی اصلاح طلبان» به نتیجهی مورد نظر نخواهد
رسید، موج سوم اصلاح طلبی نمیتواند مانند موج اول، «خاتمی محور» یا اساسا ً «فرد
محور» باشد بنابراین در مقطع کنونی پرهیز از فرد محوری و حل مشکل رهبری جمعی اصلاحات
به صورت سازوکاری نهادین یکی از بایدها و ضرورتهای بازسازی اصلاح طلبی است که از قضا
مسئولیت حل آن بیش از همه متوجه آقای خاتمی و نیازمند از خودگذشتگی ایشان است. تعریف
یک سازوکار رهبری جمعی برای اصلاح طلبان که مورد قبول همه ی طیفهای اصلاح طلب باشد
موجب دمیدن خونی تازه در کالبد اصلاح طلبی و تحقق انسجام اصلاح طلبان میشود. حل این
مشکل به بهترین وجه بیانگر ارادهی معطوف به اصلاح ما خواهد بود. بعد از آن همین رهبری
جمعی میتواند از دل یک گفتگوی عمومی بین طیفهای مختلف اصلاح طلبان اولویتهای برنامهی
سیاسی جبههی اصلاحات را مشخص و به افکار عمومی اعلام کند. مهم است که افکار عمومی
برنامه، حضور، اراده و توان اصلاح طلبان برای حل مشکلات کشور را عینا مشاهده کند و
مواضع ما را در قبال مسائل اساسی و حیاتی کشور بداند. این مسئله موجب دلگرمی و امیدواری
بدنهی اجتماعی اصلاح طلبان و خارج شدن آنها از سردرگمی میشود.
۱۰-حرکت
به سوی «اصلاحات پایدار» و تغییرات و تمهیداتی که دستاوردهای اصلاحی را «غیرقابل بازگشت
ونهادینه» کند یکی دیگر از گزارههای بنیادین موج سوم اصلاح طلبی است. موج اول اصلاح
طلبی یعنی جنبش دوم خرداد یک مثال عینی از اصلاحات ناپایدار است. برای پایداری اصلاحات
باید تغییرات و تمهیدات را هم در ساختار حقوقی و حقیقی قدرت و هم در سطح جامعهی مدنی،
جنبش اجتماعی و موازنهی قدرت اجتماعی مدنظر قرار داد. [۱۱]
البته
چنانکه گفتم این یک لیست کامل و قطعی نیست و در واقع چیزی است که از خلال پیگیری
گفتگوها به ذهن من رسیده است و قطعا محتاج نقد،تصحیح و تکمیل است.ضمن اینکه هر
کدام از این گزاره ها را می توان و باید مصداقی و مفهومی بسط و گسترش داد. طی
یادداشتهای آینده ام در سایت جرس بر مبنای همین ده گزاره ی بنیادین به سایر ابعاد
موج سوم اصلاح طلبی نظیر نسبت آن با «اجرای بدون تنازل قانون اساسی»،«حفظ یا
فروپاشی نظام» و «انتخابات ریاست جمهوری سال آینده» خواهم پرداخت.
پی
نوشت ها:
[1] راهبردهای پیشنهادی علیرضا
علویتبار برای خروج از انسداد سیاسی:
http://www.kaleme.com/1391/03/17/klm-102869/
نوشتهام تحت عنوان «به سوی موج سوم اصلاح طلبی»[۲]
http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/2012/may/29/article/-7c189e478e.html
[3] مطلبم در نقد استراتژی
تغییر نظام:
[4] در این نوشته ضمن بررسی نسبت
جنبش سبز با دوگانهی اصلاح و انقلاب برخی نقدها نسبت به ارزیابی و مقایسهی مختصر
جنبش سبزو جنبش دوم خرداد پرداختهام:
[5]چرا از انسجام اصلاح
طلبان می ترسند؟:
[6]بازسازی اصلاحات،رهبری
جمعی و مسئولیت خاتمی:
[7]دونقد از آرش بهمنی؛
بازی در زمین دموکراسی:
دوگانه ی باطل برانداز-اصلاح
طلب:
و نقد احسان منصوری تحت
عنوان؛ملاحظاتی درباره دوگانه اصلاح/ انقلاب:
[8]
دکتر حمیدرضا جلاییپور نیز در صدر این نوشتهی خود از تفکیک بین راهبرد اصلاح طلبی
و دورهی اصلاحات میگوید:
[9]متن
کامل منشور جنبش سبز:
[10]دراین
خصوص پاورپوینت انتخابات فرصتی برای دموکراسی را حتما ببینید:
[11]ملاک
و معیار «پایداری» به عنوان شرط لازم موفقیت یک راهبرد اصلاح طلبانه را پیش از این
«روزبه پاکسار» در این مطلب قابل توجه به خوبی تبیین کرده است: