چند
ماهی هست که تلاش برای «بازسازی جریان اصلاح طلبی» و «تجدید قوای جنبش سبز» در
دستور کار بخشی از نیروهای دموکراسی خواه داخل کشور قرار گرفته، در این زمینه
تلاشهای گسترده و بحثهای مفصلی جهت «ایجاد انسجام بین اصلاح طلبان» و «غلبه بر
پراکندگی نیروها» در جریان است، این بحثها خصوصا با ورود «عبدالله نوری» به این
عرصه بیش از پیش در رسانههای داخل کشور انعکاس یافت. عبدالله نوری در مواضع خود
ضمن اشاره به لزوم مرزبندی اصلاح طلبان با نیروهای برانداز، افراطی، خشونت طلب و
هوادار مداخلهٔ نظامی بر پیوند بین اصلاح طلبان و جنبش سبز تاکید کرد. نوری همچنین
با حمایت صریح از موسوی و کروبی و یادآوری این واقعیت که «آقایان موسوی و کروبی به
عنوان رهبران جنبش سبز بارها و تا آخرین لحظه بر این نکته تأکید کردند که تنها
خواهان اجرای قانون اساسی و رعایت حقوق و آزادیهای به رسمیت شناخته شده برای مردم
در قانون اساسی و سایر قوانین کشور هستند»، به صراحت گفت : «حداقل خواست جریان
اصلاحات اجرای بدون تنازل قانون اساسی است» تا بدین ترتیب بر هر نوع جدایی و
مرزبندی بین اصلاح طلبی و جنبش سبز خط بطلان بکشد.
نوری در ادامه به یک نکتهٔ کلیدی دیگر نیز اشاره
میکند: «اصلاح طلبان بر این اعتقاد هستند که سقوط نظام کشور را به سوی خشونت و
هرج و مرج و ویرانشهر پیش میبرد و از دل این هرج و مرج و خشونت، توسعه و دموکراسی
بیرون نمیآید و درست به همین دلیل است که به رغم همهٔ مسائل، مشکلات و انتقادات
نسبت به وضع حاکم همچنان بر راهبرد اصلاح طلبی تاکیدمیکنند»
یکی
دیگر از نکات مثبت و مهم مواضع نوری نقد همزمان «افراط» و «تفریط» است. به این
معنا که نوری در «آسیبشناسی» تلاشهای اصلاح طلبانهٔ پیشین و واکاوی دلایل زمین
گیر شدن آن تلاشها ضمن رد «تندروی»، «هیجان زدگی» و «کنش احساسی» روی دیگر سکهٔ افراط
یعنی «محافظه کاریهای بیجا و تفریط» را نیز مانع موفقیت اصلاحات میداند و معتقد
است:
«به
همان اندازه که تندروی، هیجان زدگی و کنش احساسی به اصلاحات ضربه میزند، در برخی
مواقع محافظه کاریهای بیجا، تفریط و نادیده گرفتن اصول و عدم آمادگی برای پرداخت
هزینههای احتمالی جهت پافشاری بر اصول اصلاح طلبی هم میتواند اصلاحات را زمین
گیر کند، باعث ریزش نیروها شود و فضا را برای هرگونه تهاجم و تخریب نیروهای
تمامیت خواه و تندرو نسبت به جریان اصلاحات و اصلاح طلبان فراهم کند. همانگونه که
در شرایط مناسب باید از مصالحهٔ گام به گام و طرفینی و سیاست تعاملی دفاع نمود
همانگونه هم باید توجه کرد که جریان اصلاحات نیز مبانی و اصول فکری و عملی خود را
دارد و هر نوع تعاملی را بر مبنای اصول سیاسی و اخلاقی خود انجام میدهد. شهامت
مدنی، صبوری و خویشتنداری، استقامت و ایستادگی بر اصول اصلاح طلبی و همراهی و
همدلی با خواست مردم و نیز دفاع از حقوق مردم از مهمترین شرایط موفقیت یک نیروی
مؤثر و مفید اصلاح طلب میباشد».
به نظر من از قضا این پاراگراف مهمترین فراز
سخنان اخیر عبدالله نوری است که متاسفانه از سوی کنشگران دموکراسی خواه کمتر مورد
توجه قرار گرفت، در واقع آنچه نوری در قالب این جملات بیان میکند اهمیتی
استراتژیک دارد و به بهترین وجه خصوصیات موج سوم اصلاح طلبی و تمایز آن با تجارب
گذشته را بازتاب میدهد.
با این
وجود مواضع عبدالله نوری و تلاشهای او برای بازسازی اصلاحات و ایجاد انسجام بین
اصلاح طلبان چنانکه انتظار میرفت چندان به مذاق نیروهای افراطی ِ حاکم و رسانههای
آنان خوش نیامد. آنها پس از مدتی سکوت و با مشاهدهٔ عزم جزم اصلاح طلبان برای
ایجاد وفاق و انسجام دست به کار یک عملیات روانی هماهنگ جهت تخریب و تحریف تلاشهای
صورت گرفته از سوی بزرگان اصلاح طلب شدند. اما محورهای این عملیات روانی چه هستند؟
۱-القای دوگانگی و رقابت بین محمد
خاتمی و عبدالله نوری
رسانههای
مدعی اصولگرایی در حالی میکوشند چنین گزارهای (دوگانگی و رقابت بین خاتمی و
نوری) را تبلیغ و ترویج کنند که با توجه به حبس و حصر کروبی و موسوی، در حال حاضر
و به رغم همهٔ انتقادات و اشکالات احتمالی شاخصترین چهرهٔ اصلاح طلب داخل کشور
محمد خاتمی است، هر گونه تلاش برای بازسازی اصلاحات و ایجاد انسجام بین اصلاح
طلبان بدون حضور، مشارکت موثر و ایفای نقش جدی از سوی محمد خاتمی محکوم به شکست
است. به جرأت میتوانم بگویم از بین معتقدین به راهبرد اصلاح طلبی و اصلاح طلبان
برجسته هیچ کس را سراغ ندارم که این واقعیت را انکار کند، حتی آن دسته از اصلاح
طلبان که در داخل یا خارج از کشور «برخی انتقادات جدی» نسبت به عملکرد سیاسی آقای
خاتمی دارند این واقعیت را پذیرفتهاند و ضمن حفظ مواضع انتقادی خود در پی ستیز با
آقای خاتمی نیستند.
عبدالله
نوری نیز به عنوان یکی از شاخصترین چهرههای دوران اصلاحات همواره و حتی پیش از
دوم خرداد روابط خوب و دوستانهای با محمد خاتمی داشته و هم اکنون نیز دارد. نوری
نه تنها (آنگونه که برخی رسانههای نزدیک به افراطیون حاکم با توسل به «جعل خبر»
اصرار در جا انداختن آن دارند) در پی «عبور از خاتمی» نیست بلکه به خوبی از اهمیت
جایگاه آقای خاتمی در معادلات سیاسی اصلاح طلبان آگاه است. آنها به عنوان دو
شخصیت و سیاستمدار برجستهٔ جریان اصلاحات و با اعتقاد و شناخت نسبت به حسن نیت
یکدیگر، با هم در تماس هستند و به اتفاق راهکارهای «بازسازی جریان اصلاح طلبی» را
بررسی کرده و میکنند و هر گاه لازم بدانند جهت نزدیک کردن دیدگاههایشان به
رایزنی و تبادل نظر می پردازند.
عبدالله
نوری حتی در اوج حملات به محمد خاتمی پس از شرکت در انتخابات ۱۲ اسفند اگر چه خود
نسبت به این اقدام خاتمی معترض و منتقد بود و اعترض و انتقاد خود را نیز بنابر رسم
مألوف با دلسوزی و شفافیتی که خاص خود است مطرح کرد اما هم زمان در برابر هجمههای
غیرمنصفانه علیه محمد خاتمی موضع گرفت و در این مورد گفت:
«در نقد باید جنبه انصاف رعایت شود و نباید از
مرز اعتدال و احترام خارج شد، از این رو خدمات افراد نباید نادیده گرفته شود و خط
بطلان بر تمامی زحمات و تلاشهای افراد کشیده شود... آقای خاتمی از چهرههای شاخص
اصلاحات در داخل و خارج و نیز وزنهای گرانقدر برای معترضان است که با آسیب رسیدن
به شخصیت ایشان نیروهای اصلاح طلب زیان خواهند کرد و در آن سوی ماجرا [حاکمیت] هم
[آقای خاتمی] مخالفان فراوانی دارد که از آسیب دیدن ایشان سود خواهند برد.»
اصلاح
طلبانی که از فعال شدن نوری در صحنهٔ سیاسی کشور حمایت میکنند نیز به هیچ وجه در
پی رقیب تراشی برای آقای خاتمی و حذف او نیستند، بلکه معتقدند نوری و خاتمی با
توجه به خصوصیات متفاوت خود میتوانند و باید «مکمل» و «یاری رسان» یکدیگر در مسیر
بازسازی اصلاحات باشند.
البته
قطعا هر دوی این بزرگواران و نزدیکان آنها هشیارتر از این هستند که در دام
سناریوی «رئیس تراشی» و «القای جنگ زعامت» در بین اصلاح طلبان بیفتند با این حال
با توجه به اینکه احتمالا در آینده این عملیات روانی ادمه خواهد یافت نیروهای
اصلاح طلب باید ضمن بیتوجهی به «مضمون سازیهای مغرضانه و بیمحتوای» رسانههای
منسوب به افراطیون حاکم، در تحکیم روابط خود و گسترش گفتگوها بکوشند.
یکی از
تاکتیکهای این رسانهها تماس با برخی نیروهای اصلاح طلب و طرح این سئوال انحرافی
است که «در میان اصلاح طلبان از بین خاتمی و نوری کدام یک ارجحیت دارند»؟! در واقع
آنها بااستفاده از تکنیک «سئوالات القایی» میکوشند مصاحبه شونده را به زمین بازی
مورد علاقهٔ خود وارد کنند، گویی که مسئلهٔ اصلاح طلبان یا مشکلشان ارجحیت یا
محوریت این یا آن است! این مسئله ایست جعلی و ساخته و پرداختهٔ رسانههای اصولگرا،
البته خوشبختانه اکثر اصلاح طلبانی که از سوی این رسانهها در این زمینه مورد
مصاحبه قرار گرفتهاند در دامی که کارگزاران جنگ روانی جناح افراطی حاکمیت آن را
پهن کردهاند نیفتادهاند. اصلاح طلبان باید بدانند که رسانههایی مثل خبرگزاری
فارس، رجانیوز، کیهان، جهان و سایر مطبوعات و سایتهای پر شمار و زردی که با ارتزاق
پیدا و پنهان از بیت المال و خزانهٔ عمومی به فعالیت مشغولند هیچگونه خیر خواهی
نسبت به اصلاح طلبان و جریان اصلاح طلبی ندارند و از نظر آنان «اصلاح طلب خوب،
اصلاح طلب مرده است»!
۲-تقلیل مسئلهٔ اصلاح طلبان به
انتخابات ریاست جمهوری پیش رو
این
رسانهها همچنین میکوشند اینگونه جلوه دهند که مسئله و دغدغهٔ اصلی گروهها و شخصیتهای
عمدهٔ اصلاح طلب انتخابات ریاست جمهوری آینده است. این در حالیست که اتفاقا
انتحابات آینده مسئله و مشکل اصلی اصولگرایان است، و اصلاح طلبان در مسیر بازسازی
خود مسائل بسیار مهمتر و حیاتی تری برای بحث و تعیین تکلیف پیش رو دارند که مهمترین
آنها تدوین یک برنامهٔ سیاسی مشخص و یافتن راهکارهایی برای منضم کردن یک ارادهٔ
روشن سیاسی به آن است. اصلاح طلبان باید راههایی برای تجدید سازمان بیابند و در
عین حال با تعریف سازوکاری جهت اتخاذ مواضع رسمی در مورد مسائل اصلی جامعه و جستن
راههایی برای «احیای امکان سیاست ورزی جمعی» امید به تغییر را در دل بدنهٔ اجتماعی
خود زنده نگهدارند و آنان را از سردرگمی خارج کنند.
همانطور
که عبدالله نوری گفته است:
«حرفهای کلی و مبهم مشکلی را حل نمیکند، ما
باید دقیق و صریح حرف بزنیم، صرف تکرار حرفهایی مثل اینکه دموکراسی خوب است یا
آزادی بیان خوب است یا زندانیان سیاسی باید آزاد شوند مشکلی را حل نمیکند. وقتی
که یک برنامه و ارادهٔ سیاسی روشن پشتوانهٔ این مطالبات به حق نباشد تکرار اینها
نتیجهای جز ایجاد یأس و ملال در افکار عمومی ندارد... چهرههای موثر اصلاحات و
جنبش سبز باید در جهت شفاف سازی اهداف و برنامههای خود برای حامیان خویش، طبقات
مختلف مردم، حاکمیت و حتی مخالفان نظام جمهوری اسلامی ایران اقدام نمایند»
بنابراین
در حال حاضر و پیش از بازیابی ِ حداقلی از انسجام و اراده هرگونه بحث در مورد
شیوهٔ مواجهه با انتخابات ریاست جمهوری آینده برای اصلاح طلبان ناممکن است و بدون
حل این مسائل ورود به بحث انتخابات نه تنها گرهی از کار فروبستهٔ اصلاح طلبان نمیگشاید
بلکه تنها موجبات نارضایتی و ریزش را فراهم میآورد.
به قول یکی از روشنفکران برجستهٔ کشور: «بازگشت اصلاحطلبان
به صحنه سیاسی نمیتواند به یک پروژه سیاسی محدود بماند، پروژهای که هدفش تعیین کاندیدا
است. این بازگشت یک پروسه است با تمامی گستردگی و زوایا و دقتی که یک پروسه به آن نیاز
دارد»
یک
نیروی جدی اصلاح طلب البته هیچگاه امکان انتخابات را نادیده نمیگیرد، با این حال
باید توجه داشته باشیم که انتخابات ریاست جمهوری آینده فعلا میدان بازی اصلاح
طلبان نیست و مخاطرات ورود شتابزده به این میدان که حریف سعی در محصور کردن ما
درون آن را دارد بسی بیشتر از منافع آن خواهد بود.
برخی
رسانهها به گونهای درمورد مشارکت اصلاح طلبان در انتخابات سخن میگویند که گویی
تمام مشکلات اصلاح طلبان حل شده و «تنها مانده است تعیین کاندیدای اصلی که فعلا
سرش دعواست که مثلا عارف باشد یا کس دیگر»!
اقدام
دفتر عبدالله نوری در تکذیب رسمی هرگونه ارتباط فعالیتهای اخیر عبدالله نوری با
انتخابات آینده و تاکید دفتر ایشان بر این نکته که «اظهارات آقای نوری، در
دیدارهای فعالان سیاسی، دانشگاهی و اصلاح طلب، ارتباطی با موضوع انتخابات ریاست
جمهوری نداشته و ناظر به مسایلی است که در شرایط کنونی نیاز به توجه دارد» البته
آب سردی بود بر بخشی از شیطنتهای این رسانهها و بیانگر اینکه بزرگان اصلاح طلب
فعلا دغدغههایی مهمتر از انتخابات ریاست جمهوری آینده دارند.
اصلاح
طلبان باید به «راه» بیاندیشند، نوری پیش از این خطاب به اصلاح طلبان گفته بود:
«شما بیش و پیش از اینکه به اشخاص بیاندیشید
باید به راه حل فکر کنید. مسئله این نیست که چه کسی مطرح باشد بلکه مسئله اصلی این
است که باید در راستای منافع کشور به یک تصمیم روشن سیاسی رسید و بر اساس آن تصمیم
و متناسب با آن، برنامه هم داشت»
چرا از
انسجام اصلاح طلبان میهراسند؟
مخالفین
اصلاحات و محافل اصلی افراطیون حاکم، از نارضایتی های عمیق و خواست جدی تغییر و
اصلاحات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در بطن جامعهٔ شهری و حتی روستایی ایران
آگاهند. آنها در ضمن میدانند که اصلاح طلبان به رغم ضرباتی که در این سه سال از
سوی حاکمیت متحمل شدند همچنان یک نیروی سیاسی بالقوه قدرتمند در ایران هستند. آنها
از این میهراسند که انسجام اصلاح طلبان و نزدیکی و وفاق آنها این توان بالقوه را
بالفعل کند، به این گنده گوییهایشان که «مردم دست رد به سینهٔ اصلاح طلبان زدهاند»
توجه نکنید، آنها خوشان بهتر از هر کس میدانند که اصلاح طلبان و جنبش سبز هنوز
در ایران نسبت به دیگر جریانها همچنان گستردهترین پایگاه اجتماعی را دارا هستند، همهٔ
این فشارها و بگیر و ببندهای نیروهای اصلاح طلب و فعالین جنبش سبز و حصر دو چهرهٔ
برجستهٔ اصلاح طلب و رهبران جنبش یعنی آقایان موسوی و کروبی هم دلیلی جز این ندارد.
اما اشتباه اصولگرایان این است که گمان میکنند اصلاحات و اصلاح طلبان در پی حذف و
نابودی آنها هستند. این درحالیست که شخصیتی مثل عبدالله نوری به رغم همهٔ جفاهایی
که در حق او شده اینقدر درایت، انصاف و شجاعت دارد که بگوید:
«برخلاف
تبلیغات مغرضانهٔ برخی سقوط نظام خواست جریان اصلاحات نیست. اصلاح طلبان بر این
اعتقاد هستند که سقوط نظام کشور را به سوی خشونت و هرج و مرج و ویرانشهر پیش میبرد
و از دل این هرج و مرج و خشونت، توسعه و دموکراسی بیرون نمیآید و درست به همین
دلیل است که به رغم همهٔ مسائل، مشکلات و انتقادات نسبت به وضع حاکم همچنان بر
راهبرد اصلاح طلبی تاکیدمیکنند»
این
موضع البته بر خلاف آنچه برخی ادعا می کنند ناشی از عشق اصلاح طلبان به حکومتی که
هرگز قدر آنان را ندانست و بدترین اجحافها را در حق آنها روا داشت نیست، بلکه
نتیجهٔ مسئولت پذیری، عقلانیت، دوراندیشی و دلسوزی نیروهای اصلاح طلب برای کشور و
آیندهٔ آن است. حالا پرسش اینجاست که آیا اصولگرایان یا دست کم طیفهایی از آنان هم
خواهند توانست لااقل کمی مسئولیت پذیری، دوراندیشی و عقلانیت را وارد فرآیند تصمیم
گیریهای خود کنند؟ یا همچنان کشور را به سوی پرتگاههای خطرناک فروپاشی و هرج و
مرج پیش خواهند برد؟ اجرای بدون تنازل قانون اساسی و تحقق حقوق قانونی مردم و وجود
سیاستمداران معتدل و مسئولی مانند موسوی،کروبی،خاتمی و نوری نه یک تهدید که یک فرصت برای کلیت نظام جمهوری
اسلامی و جامعهٔ ایران و نهایتا یک بازی بُرد-بُرد برای همه از جمله اصولگرایان خواهد
بود. البته به قول شمس تیریزی «این سخن قومی را تلخ آید، اگر بر آن تلخی دندان
بیفشارند شیرینی ظاهر خواهد شد».
به هر
حال مسیر دشواری است، راه مبارزهٔ مدنی اصلاح طلبان راهی طولانی است با موانع بسیار. اصلاح طلبان در
این فضای هیجان آلود و احساسی، طعن حسود و بیمهری برخی دوستان اپوزیسیون سرنگونی
طلب را به جان خریدهاند، فشارها و مصائب وارده از سوی حاکمیت نیز همچنان بر جای
خود باقی است و احتمالا به این زودیها هم بر طرف نخواهد شد. من اما به جد معتقدم
که در صورت وجود انسجام، اراده و برنامه و توسل به پایداری، مقاومت، صبوری و شهامت
مدنی، معتقدین به راهبرد اصلاح طلبی این بار خواهند توانست در کنار نهادینه کردن
همزیستی مسالمت آمیز و دموکراتیک، دست کم بخش مهمی از مطالبات تاریحی مردم ایران
را به نحو «پایدار» تحقق بخشند.در این میان البته گفتگو و هماهنگی بین اصلاح طلبان
داخل وخارج از کشور هم امری واقعا ضروری است.
از مداومت و مقاومت اصلاح طلبان «برمه»
بیاموزیم،آینده از آن ماست.
پی
نوشت: