۱-طی
یک ماه اخیر شاهد اتفاقاتی بودیم که موجب در افکنده شدن مباحثی چند پیرامون «نژاد
پرستی ایرانیان» در فضای سایبر شد. انتشار دو خبر از اصفهان و مازندران در مورد
شیوهٔ برخورد با شهروندان افغانی و همچنین جنگ لفظی در گرفته بین ایران و کشورهای
عربی در مورد جزایر ایرانی تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی بهانهٔ این بحثها بوده
است. من البته شخصا علاقهای به شرکت در این بحثها نداشته و ندارم چرا که در دو سوی
اینگونه بحثها همواره نوعی انفجار احساسات انباشت شده یا جو زدگی میبینم و اکنون
مدتهاست که میکوشم جو زده نشوم! با این حال بالا گرفتن بحث و خصوصا رد وبدل شدن
اتهامات سنگین بین طرفین باعث شد که چند خطی در این مورد بنویسم و البته همچنان
بکوشم که «جو زده» نشوم!
۲-در
مورد اقدام احمدینژاد در سفربه ابوموسی همان موقع به جمعی از دوستان گفتم که این کار
آقای احمدینژاد «بهترین کار» به وسیلهٔ «بدترین شخص» در «بدترین موقعیت» ممکن
بود. به عبارت بهتر اگر یک رییس جمهوری ملی و در شرایطی که ایران در سیاست خارجی و
صحنهٔ بین الملل اینقدر ضعیف، منزوی و آسیب پذیر نبود چنین اقدامی را انجام میداد
حتما اینکار ازنظر من در خور ستایش و حمایت بود. از طرفی برای من خیلی دشوار است
که بپذیرم فردی مانند احمدی نژادبه خاطر «عرق ملی» و پایبندی به «منافع کشور» دست
به چنین کاری زده است. یعنی سوابق باند احمدینژاد بیشتر از اینکه مبین دفاع از
منافع ملی باشد موید سیاست حراج منافع ملی است، حالا یا با سوء نیت یا از روی بیکفایتی.
متاسفانه سیاستهای ماجراجویانه و غیر واقع بینانهٔ سی و سه سال اخیر باعث شده که
ایران از قدرت اصلی خاورمیانه که هیچ همسایهای جرأت چشم داشتن به خاکش را نداشت
به کشوری تبدیل شود که حالا حتی ضعیفترین همسایگانش نیز در قبال آن ادعاهای ارضی
مطرح میکنند و اتفاقا ادعاهای پوچشان با حمایت منطقهای وحتی گاهی بین المللی هم
همراه میشود. در این موردفقط میتوان گفت از ماست که برماست!
۳- خب
حالا که احمدینژاد به هر نیتی دست به این کار در این موقعیت نامناسب زده و دولت
امارات نیز با علم به موقعیت نامناسب ایران در عرصهٔ بین المللی با موقعیتشناسی و
فرصت طلبی دست به طرح ادعاهای پوچ پیشین در قبال جزایر ایرانی زده تکلیف چیست؟
طبیعی است که ما نمیتوانیم بگوییم «بله اماراتیها راست میگویند آقای احمدینژاد
توغلط کردی که رفتی از ابوموسی دیدار کردی»! افکار عمومی در چنین شرایطی به طور
طبیعی علیه مدعی خارجی برانگیخته میشود (و البته احتمالا احمدینژاد هم با علم به
این موضوع دست به این اقدام بیموقع و عوامفریبانه زده است). به هر حال من افکار
عمومی ایران را در این مورد محق میدانم و اصلا برانگیخته شدن این حد از احساسات
علیه شیخ نشینان خلیج فارس برایم غیر منتظره نبود، هر چند انتظار اینکه عدهای از
فردی مثل احمدینژاد با این همه سیاهکاری در حد «قهرمان» تجلیل کنند را نیز
نداشتم! با این حال در جدال درمورد جزایر ایرانی طبیعی است که هر ایرانی هر چه هم
که با دولت مشکل داشته باشد در سوی حکومت بایستد نه امارات متحدهٔ عربی و شورای
همکاری خلیج فارس.
۴- دفاع
ایرانیان از حاکمیت بلامنازع ایران بر جزایر مذکور البته با مقادیر فراوانی
احساسات ضد عربی هم همراه بود و بروز همین احساسات ضد عربی باعث شد که برخی دوستان
ما نسبت به شیوعنژاد پرستی در ایران ظنین و نگران شوند. اما آیا ما در ایران با
مشکل و پدیدهای به نامنژاد پرستی مواجه هستیم؟ «هم آری و هم نه»! در بین
ایرانیان نیز مثل همهٔ دیگر ملتها یک حدودی از احساسات نژادپرستانه وجود دارد
ولی من مدعی این هستم کهنژادپرستی در ایران به هیچ وجه حالت«بحران» و «مشکل» ندارد.نژاد
پرستی در ایران از تمامی همسایگان آن کمتر و حتی در مواردی از برخی کشورهای
پیشرفتهٔ اروپایی هم رقیقتر است. ما در بسیاری از کشورهای همسایهٔ ایران (ترکیه،
آذربایجان، ارمنستان، عراق و افغانستان) شاهد کشتارهای قومی و نژادی و اشکال خشن
ژنوساید بودهایم اتفاقی که هر گز در ایران نیفتاده است، ایرانیان البته هم در
زمان حملهٔ اعراب و هم در زمان حملهٔ مغول خود قربانی ژنوساید بودهاند. در همین
دهههای اخیر نیز ملت ایران قربانی سیاستهای نژادپرستانهٔ رژیم بعث عراق بوده است.
مطابق ایدئولوژی رژیم بعث ایرانیان، یهودیان و مگسها موجوداتی موذی و مستحق
نابودی محسوب میشدند.
۵- یک
نکتهٔ دیگر که باید در نظر گرفت این است که بر خلاف آنچه عدهای قصد جا انداختن آن
را دارند ما در درون مرزهای ملی ایران نیز شاهد تنش نژادی نیستیم. اینکه وجود
عادات زشت فرهنگی نظیر جوکهای قومیتی را بخواهیم به مبحثنژاد پرستی مرتبط بدانیم
به نظرم تا حدود زیادی ناشی از سوءتفاهم در مورد مفاهیمی نظیر نژاد و نژاد پرستی
است. در ایران اساسا ما چیزی به نام تفکیک نژادی آنگونه که مثلا بین روسها، ژرمنها،
اسلاوها یا صربها وکورواتها هست نداریم. هیچ نظریهٔ علمی و منسجمی در مورد نژاد
ساکنان کنونی ایران وجود ندارد و ساکنان ایران هم هرگز به همدیگر به چشم نژادهای
گوناگون و متخاصم نگاه نکردهاند. البته بخشی از ناسیونالیستهای رمانتیک ایرانی
زمانی کوشیدند که بر پایه ینژاد آریایی هویتی نژادی برای مردم ایران ایجاد کنند
این هویت سازی اما حتی در بین ناسیونالیستهای ایران هم خریدار چندانی پیدا نکرد و
سرانجام به جریانی حاشیهای در ناسیونالیسم ایرانی بدل شد. به نظرم اتفاقا برخی از
فعالین قومی خصوصا پان ترکها هستند که با پیش کشیدن مفاهیمی بیگانه با فرهنگ
سیاسی ایران مانند نژاد سعی در خط کشی نژادی بین ایرانیان دارند. در حالیکه تنوع
موجود در ایران معمولا به عنوان تنوع زبانی یا قومی به رسمیت شناخته شده است و
هرگز صحبتی از تنوع و تفکیک نژادی نبوده که بخواهد بحث نژاد پرستی مطرح باشد.
۶- احساسات
ضد عربی در ایران سابقه دار و ریشه دار است. این احساسات اگر چه قابل نقد و نادرستاند
اما تا حدودی هم قابل درک هستند(قابل درک به معنی «درست» نیست)، ایرانیان برای مدتها قربانی نژادپرستی خشن
اعراب بودهاند. البته در این میان برخی نظریههای سست تاریخی که میخواهند علت
اصلی عقب ماندگی ایران را در حملهٔ ۱۴۰۰
سال قبل اعراب به ایران بجویند نیز مزید بر علت و آتش بیار معرکهاند.اینگونه
نظریه های ساده انگارانه معمولا به مذاق عوام خوش می آید. اما اینکه از این
احساسات ضد عربی که ریشهای تاریخی دارد به عنوان دلیلی برای نژادپرستی ایرانیان
یا شیوع گسترده و نگران کننده ینژاد پرستی و تنش نژادی در ایران یاد شود به نظرم
برداشت درستی نیست.
۷-برخی
رویای کابوس گونهٔ بالکانیزه کردن ایران را در سر میپرورند و اخیرا حتی در این
مورد پرده پوشی هم نمیکنند. آنها برای اینکه این رویا محقق شود احتیاج به این
دارند که تصور تنش دائم و شدید نژادی درون مرزهای ایران را القا کنند فعالین حقوق
بشر و همچنین فعالین اپوزیسیون باید مراقب باشند که «حسن نیت» آنها در دفاع از «حقوق
فرهنگی اقوام» به بستری برای اشاعهٔ این باور غیرواقعی، غیرتاریخی و خطرناک یعنی
باور به وجود تنش نژادی در ایران تبدیل نشود. نقد برخی نقایص فرهنگی مانند احساسات ضد
عربی یا شیوع جوکهای قومیتی باید به نحوی ظریف و با احساساتی طبیبانه و نه
پرخاشگرایانه صورت گیرد. برای اصلاح فرهنگ باید صبور بود و ضمن شناخت درست از
جغرافیای تاریخی و فرهنگی جامعه درک درستی نیز از بسترهای لازم برای اصلاح فرهنگی
داشت. یکی از مهمترین بسترهای اصلاح فرهنگی توسعهٔ اقتصادی و رشد کیفیت آموزش
است.
8- یکی از دروغهای رایج و شاخدار
این جماعت معرفی جمهوری اسلامی به عنوان یک حکومت نژادی (نژاد فارس؟!) است. آنها نیاز
به اسطورهٔ حاکمیت فارسها و ستم آنها بر دیگرنژادها (؟!) دارند و به همین جهت همواره
جمهوری اسلامی را حکومت فارسها معرفی میکنند! به زودی در نقد این انگاره که چیزی
نیست جز تحریف بیشرمانهٔ واقعیت مطلبی جداگانه خواهم نوشت.
پی
نوشت:
*در مورد شهروندان افغانی هم مطلب جداگانهای نوشتهام که منتشر خواهم کرد.