چند ماه پیش بود که به تشویق و همراهی چند تن از دوستان وبلاگ «یک کلمه» را راه اندازی کردم، تازه داشت موتور وبلاگ گرم میشد که ناگهان در یک روز همهٔ ایمیلها و همچنین وبلاگم هک شد، من البته این را به «قضا و بلا» تعبیر کردم! کوتاه سخن اینکه «یک کلمه» دوباره قرار است محلی باشد برای «افاضات» نویسندهاش، خصوصا حالا که اینجا و در داخل ایران دریچههای «گفتن و نوشتن» هر روز تنگتر میشود و عملا برای امثال ما راهی به روزنامهها و نشریات چاپ داخل وجود ندارد چارهای جز احیای وبلاگهایمان نداریم، مبادا که این همه حرف در گلویمان گیر کند و خدایی ناکرده خفه شویم!
دفعهٔ قبل که «یک کلمه» آغاز به کار کرد مطلبی نوشتم در مورد فلسفهٔ این نام گذاری، تا بر مخاطب معلوم باشد که چرا نام این وبلاگ یک کلمه است. همان یادداشت را اینجا و در آغاز به کار دوبارهٔ وبلاگ یک کلمه منتشر میکنم:
نقل است که امیر کبیر پیش
ازمرگ به میرزا یعقوب خان گفته بود: «مجالم ندادند و الا خیال کنسطیطوسیون [تصویب
قانون اساسی] داشتم»
سالها
بعد ناصرالدینشاه قبل از سفر سوم فرنگ وزرایش را احضار کرد و بیمقدمه گفت: «اجزای
پارلمان انگلیس هم مثل شما آدمند و ریش دارند. چطور شده که آنها امورات دولت
انگلیس را فیصل میدهند و شما میخورید و میخوابید»
همانطور
که فریدون آدمیت مینویسد شاه راهی فرنگ شد و اول ربیع الاول ۱۳۰۷ هـ. ق از سفر بازگشت. شهر را آذین بستند و آتش بازی را انداختند.
همان روز وزیران و شاهزادگان احضار گشتند. اول حرف شاه این بود: «در این سفر آنچه
ملاحظه کردیم تمام نظم و ترقی اروپ به جهت این است که قانون دارند. ما هم عزم خود
را جزم نمودهایم که در ایران قانونی ایجاد نموده از روی قانون رفتار نماییم. شما
بنشینید و قانونی بنویسید [!]»
باری؛
سفر فرنگ شاه را- البته برای چندمین بار- خواب نما کرده بود و در خیال قانون
انداخته بود. البته آن شور قانون خواهی شاه مثل دفعات قبل زود فرو خوابید و
همان جماعتی که به قول عباس میرزا ملک آرا «به جز خوردن مال مردم و تقلب در حساب
دیوان چیز دیگری نمیدانستند» چوب لای چرخ گذاشتند تا آنجا که امین الدولهٔ اصلاح
طلب ناامیدانه خطاب به میرزا ملکم خان نوشت: «[در این مملکت] مطلقا ً و بلا
استثنا یک خیال درست و [یک] طرح حسابی به مقصد اصابت نمیکند»
حالا
۱۱۵ سال از مرگ ناصرالدین شاه میگذرد و هنوز هر ایرانی در فردای بازگشت
از فرنگ لب به ستایش نظم و قانون فرنگیها میگشاید؛ چقدر این آلمانیها آدمهای
منظمی هستند، چقدر مقرراتی هستند این مردم انگلیس، چقدر این فرانسویها و آمریکاییها...
الی آخر. جملاتی که بارها از خویشاوندان فرنگ دیدهمان شنیدهایم.
اصلا چرا راه
دور برویم؟ حالا دیگر کار به آنجا رسیده که مسافران مالزی و دوبی هم نظم و قانون
حاکم در آنجا را بر سر ما میکوبند و اینها در حالیست که ۵۵ سال پس از مرگ
امیر کبیر یعنی ۱۰۵ سال پیش، ما به نام قانون، انقلاب کردهایم و
مشروطه خواستهایم. راستی چرا هنوز اندر خم یک کوچهایم؟ اگر به این سیاق پیش رویم
دور نیست روزی که مسافران برگشتی از عراق و افغانستان هم با آه و حسرت در باب
محاسن «حاکمیت قانون» در آن کشورها با ما سخن بگویند و ما با تعجب و دهان باز از
آن همه ترتیب و ترقی در دو کشور همسایه به شگفت آییم! گویا ما ایرانیها عادت کردهایم
که در آغازیدن هر راهی اولین باشیم و از به پایان رساندنش عاجز.
در
کشور ما رعایت کردن قانون «به صرفه» نیست. اگر به قانون مقید باشی چه بسا از حقوق
مسلم خودت محروم شوی؛ شاهدش هم اینکه در دادگاهها حتی برای گرفتن حق خودت ناچاری
به فساد تن دهی، پارتی داشته باشی و پول خرج کنی.
حاکمیت
قانون اما با خطابه و پند و اندرز میسر نمیشود. باید بسترهای عینیاش چه در
ساختار اقتصادی و چه در ساختارهای فرهنگی و سیاسی فراهم باشد. در عین حال نمیشود
حکومت خودش سمبل قانون شکنی باشد و بعد مثلا ً از شهروندان انتظار داشته باشد در
اتوبان حد مجاز سرعت را رعایت کنند. نمیتوانیم به نقض قانون و ناقضین قانون پاداش
بدهیم و در عوض از مردم عادی رعایت قانون را توقع داشت باشیم. از این گذشته در
کشوری که فساد و عدم شفافیت ناشی رانتهای نفتی و حامی پروری حرف اول را میزند
چگونه میتوان منتظر حاکمیت قانون بود؟!
ما
ایرانیها هر بار که موفق به نقض قانون گردیم از ته دل خوشحال میشویم و این سعادت
را با آب و تاب و به عنوان نشان شجاعت و مدرک لیاقتمان همه جا تعریف میکنیم و
البته با نگاههای تحسین آمیز مخاطبانمان هم مواجه میشویم. این همه در حالیست که
حاکمیت قانون مقدم بر هر چیزی است. نه توسعه بدون حاکمیت قانون به سرانجام میرسد
و نه دموکراسی و حقوق شهروندی بدون حاکمیت قانون مستقر میشوند. این را خیلی سال
قبل از این (حتی سالها پیش از انقلاب مشروطه) میرزا یوسف خان مستشار الدوله (یار
غار میرزا حسین خان سپهسالار) تشخیص داده بود. مستشارالدوله همین معنی را در رسالهای
مهم و تاریخی تحت عنوان «یک کلمه» به نثر در آورد. «یک کلمه» را میتوان اولین متن
به زبان فارسی دانست که دفاع تئوریک از حاکمیت قانون -به معنای مدرنش -را مد نظر
قرار داده است. حالا از پس این همه سال ما هنوز در حسرت آن «یک کلمه» ایم: قانون!
بزرگترین
مشکل ما این است که با جامعه و حکومتی خودسر مواجهیم و درمان این بیماری خودسری و
استبداد در نهایت همان «یک کلمه» است: قانون! نویسندهٔ این وبلاگ هم هنوز در
اندیشهٔ همان «یک کلمه» است.